بسیج : خاطره دیروز - تجربه امروز

 در عرفان ، از ریاضت و صبر چهل روزه بسیار گفته می شود ؛ چهل روز پیش عزم کردم که از سیاست کمتر بنویسم . لکن نشد ، اول ماجرایی پیش آمد که بشدت دلم را آزرد که سالها چه مفت و مجانی به برخی اعتماد کردم . سپس ماجرای بسیج پیش آمد که ناچارم کرد که اینچنین پس از ۴۰ روز ، زبان بگشایم و از بسیج بگویم :

 بلی ، من بیش از هر تشکیلات دیگری ( گروه موسوم به موتلفه اسلامی ، انجمنهای اسلامی و ... ) ، در بسیج ( بویژه بسیج دانشجوئی ) سابقه عضویت داشته ام . از سال ۱۳۷۶ که کارت دانشجویی گرفتیم تا چندی پیش دانشجوی بسیجی بودم . در شرایطی که از همه جناحها می کوشیدند که بسیج دانشجوئی را از فعالیت سیاسی بدور دارند ؛ من ، دوست گرامی و مهربانم ، حامد ح. ا ز. ، را همفکر خود یافتم و از خوشفکری ، همفکری ، تیزهوشی بی مثال و لیاقت او بهره بردم تا کانون بسیج دانشجوئی پیرامون خویش را بیش از پیش سیاسی تر کنیم .

 آن احساس شیفتگی و برادری که من نسبت به حامد داشتم ، او نسبت به مسئول وقت بسیج دانشجوئی دانشگاه صنعتی شریف داشت که بعدها نامزد انتخابات شورای شهر تهران بزرگ شد و همین احساسات را همگی و شاید قریب به اتفاق دانشجویان بسیجی نسبت به حاج علیرضا زاکانی داشتیم . اما دیری نپائید که این هر ۳ که همواره همفکر بودند ، ۳ راه متفاوت آنهم در عالم سیاست پیمودند ؛ اولی به شورای هماهنگی پیوست و طرفدار علی لاریجانی شد ، دومی به گروه آبادگران پیوست و طرفدار محمود احمدی نژاد و آخری هم به جمعیت ایثارگران نزدیک شد و طرفداری از محمدباقر قالیباف .

 کافی بود به ساختمان ناحیه بسیج دانشجوئی استان تهران سری می زدید ؛ چه تفرق و تشتی ! هر بسیجی و دانشجویی یک نفر را نامزد اصلح می دانست . سرانجام روز موعد فرا رسید ، اکبر هاشمی رفسنجانی ( نامزد مورد نظر جامعه روحانیت مبارز ) و محمود احمدی نژاد ( نامزد مورد نظر آبادگرانیها ) به فینال راه یافتند . اینک بذر سیاست پیشگی ما در بسیج دانشجوئی ، ابتدا شکوفه تفرقه و سپس میوه افراطی گری را به ارمغان آورد .

 اما ۲ روز پیش ، پس از سالها به همان ساختمان رفتم ، حال و هوایی دیگر بود ...

 آیا زمان آن رسیده که بسیج را به جبهه های جنگ محدود کنیم . نمی دانم . ولی خاطرم هست که ما در بسیج دانشجوئی ، بدلیل ممنوعیت آموزش نظامی در بسیج دانشجوئی ، کمی فارغ تر از بسیج شهری بودیم تا اینکه عزم سیاست کردیم ؛ در ضمن ، آنچه ما را به سیاست کشاند ، نیاز به مقابله جدی با جریان استحاله فرهنگی - سیاسی بود که تا چندی پیش تیشه به ریشه افکار متعالی مان در بسیج دانشجوئی ( حول انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ) می زد . اکنون ، بوضوح چنان نیازی در آن حد احساس نمی شود . شاید کمی لازم باشد به روزگار جنگ بازگردیم و از آن پیرزنی بگوئیم که گردنبند طلا در پاکت نامه ضمیمه نامه می کرد و التماس دعا از بسیجی داشت ؛ از آن کودکی بگوئیم که میان خرید اسباب بازی مورد علاقه و ارسال پول قلک خود به جبهه مردد می شد و نیاز جبهه را به شیرینی کودکی ترجیح می داد ؛ آری چقدر من و شما از آن روزها فاصله گرفته ایم ...

 اشک را باید راهی گشود - شاید که آسمان گشاده شود

 بازآیند آنان که دل در گرو آسمان داشتند - زمین سخت دلتنگ آسمان شده ...

 آه که چه روزگار بدی را می گذرانیم - بارانی در سپیده ای شاید غبارها از دیده و دل بشود

سابقاً دانشجوی بسیجی : علی آ.

بیاد لاله ها - بقلم توانای برادر آرش پاک اندیش :

http://www.safirr.blogfa.com/post-59.aspx

نظرات 6 + ارسال نظر
ایرانی پنج‌شنبه 8 آذر 1386 ساعت 08:02 ق.ظ http://www.byan.blogfa.com

با سلام
از ابراز لطف و نظرتان ممنونم.دوست عزیز یکی از ضعفها و یا بهتر بگویم سم مهلک در نیروی ارزشی و همه گیر بسیج و اصولا نیروهای نظامی و شبه نظامی سرپیچی از فرمان منور امام در خصوص عدم دخالت در سیاست میباشد که شما هم مصداقی ازآنرا که منتج به افراطی گری در انتخابات شده است را آورده اید.بسیج را همچنان مدرسه عشق غزیز داریم

مازنی جمعه 9 آذر 1386 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.roozan.blogfa.com

سلام . مدتی است رمق نوشتن ندارم. مطلب بسیار جامع و جذاب بود. امیدوارم در اسرع وقت راجع به بسیج انجام وظیفه کنم. موفق باشید

یکی از موتلفه یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام ،‌ لازم است به شما که هنوز فرق گروه با حزب را نمی دانید تذکر دهم که موتلفه اسلامی حزبی فراگیر و کشوری است ونه گروهی ضعیف و کوچک ، حال .... شود آنکه نتوان دید.

سعید نورمحمدی پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 03:18 ب.ظ http://saeedn.persianblog.ir

سلام
مدتی بود ازتون خبری نداشتم تا کامنت شما در وبلاگ آقای پاک اندیش رو دیدم. چون به مواضع و حرفهای متناقض شما عادت کردم سوالی در مورد حرفهای مثل همیشه دو پهلوی نمی زنم.
خوشحال میشم به عنوان یه دوست قدیمی از احوالات شما با خبر بشم.

احسان جمعه 23 آذر 1386 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.delaviz.net

سلام برادر...چند جا شنیدم خیلی نسبت به من محبت داشته اید.خواستم بگم هم ممنون هم خیلی ارادت داریم..یا علی...www.delaviz.net

علی آقاجانپور یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.aghajanpour.blogsky.com

برادران عزیز مازنی و ایرانی از ایراز لطفتان متشکر . آقایان شهاب و نورمحمدی حقیقت روشن است ، با هوا و هوس باندی و تشکیلاتی و حزبی خود آنرا نیالائید . از آقای دلاویز هم کمال امتنان را دارم . در ضمن لازمست که در زمان مناسب مطلبی در خصوص تعریف حزب برای آقای شهاب و پارادوکس منطقی برای آقای نورمحمدی بنویسم .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد