زمان آن رسیده که از شهر و هر آنچه مربوط به آن است ، دل بردارم . از مدینه و اهل مدینه ( تعبیری سنتی از مفهوم شهروند ) بیزارم . طبیعت را به شهر ترجیح می دهم . چه اینکه زمانی پدران ما در طبیعت می زیستند و شهر ، هنوز ، آفریده نشده بود . شاید ، بار دیگر ، روزی به شهر بیاندیشم ؛ روزی که باید آرمانشهر خویش را بیآفرینم و دل از نظریات دش - شهری بزدایم :
شهر من ، من به تو می اندیشم
نه به تنهایی خویش
* توضیح : آرمانی ترین مکانیابیهای شهری در طول تاریخ ، در بهترین نقاط جغرافیائی طبیعت ، واقع شده اند . این رهیافت نظری مناسبی برای حصول به نظریه ای در خصوص آرمانشهر می باشد . ( علی آقاجانپور - زمستان ۱۳۸۶ - قریه فرحزاد )
* تصویر : آبشاری در گیلان
نگاهی گذرا به سرتیتر بیش از ۳۰ مقاله که در سالهای اخیر ، از حقیر منتشر شده است ؛ تنوع نچندان متکثری از موضوعات را بر می تابد که بی شک ، یکی از متکثرترین آنها ، موضوع دانشگاه است . این مقالات را میتوان در روزنامه اعتماد ملی ، ماهنامه ذکر و هفته نامه شما یافت . اما ، تاکنون در وبلاگم ، در این موضوع مطلبی منتشر نشده بود . لذا ، فارغ از عالم سیاست ، دست بکار موضوعی بنام دانشگاه در ایران شدم . نخست ، چند سئوال :
پرسش یک : تعریف دانش چیست ؟
پرسش دو : تعریف دانشگاه چیست ؟
پرسش سه : آیا مکانهای موسوم به دانشگاه در ایران ، در چنین تعریفی می گنجند ؟
پرسش صفر : تعریف تعریف چیست ؟
و اما جوابهای من در همین خصوص :
پاسخ صفر : گزاره ( هایی ) جامع و مانع در خصوص موضوع تعریف را تعریف گویند .
پاسخ یک : اطلاعات پس از جمع آوری ، فرآوری و تجربه ، تبدیل به ( بخشی از ) دانش می شوند .
پاسخ یک و نیم ( تعریف اطلاعات چیست ؟ ) : داده ، پس از فرآوری ، تبدیل به اطلاعات می شوند .
پاسخ دو : مراکزی که به امر جمع آوری ، فرآوری و آزمایش علوم می پردازند را دانشگاه گویند .
پاسخ سه : آنچه که بعنوان دانش در دانشگاههای ایران می گذرد ؛ اساسا ، ارتباطی به آنچه که از آن به دانش یاد کردیم ، ندارد . از اینرو ، هرچند که در برخی مقاطع تحصیلی تکمیلی ، در ایران ، میتوان که اموری چون جمع آوری داده ( مشاهده ) ، بررسیهای علمی ( متکی بر روند فرضیه سازی ) یا چندین آزمایشگاه علمی قدیمی را مشاهده کرد ؛ لیکن ، دانش ، در آنچه در ایران به آن دانشگاه گفته می شود ، مشاهده ای نچندان تکرار پذیر است .
من انسانی مودب هستم ولی واقعگرا ؛ از نظر بنده ، متاسفانه ، حذف ((ها))ی ناملفوظ واژه دانشگاه ، در ایران ، چندان خللی به واقعیت ایجاد نمی کند ؛ چه اینکه با مشاهده های تکرار پذیر ( استقراء ) باصطلاح فارغ التحصیلان مکانهای موسوم به دانشگاه در ایران ، هر انسان آشنا به دانش ، می تواند که به چنین فرضیه ای رهنمون گردد .
سال نو را به همه دوستان تبریک عرض می کنم . امیدوارم سال ۲۰۰۸ ، سال خوشی ، عشق و صلح در جهان باشد .
علی آقاجانپور - ۱ ژانویه ۲۰۰۸
باشگاه سیاسی گفتگو ، یکی از واحدهای تحت نظر دفتر ( مرکز امور ) سیاسی حزب موتلفه اسلامی بود که جلسات میتینگی را با دعوت از چهره های مختلف برگزار می کرد . در پایان یکی از این جلسات ، در حضور حمیدرضا ترقی و م. ب. که بعدها از همکاران ایشان در مرکز امور سیاسی شدم ، به سخنران نزدیک شدم و از او که از مدعیان دانشگاهی اقتصاد خرد در ایران بود ، سئوالی پرسیدم ؛
جامعه شناسان ، سیستم اجتماعی را به ۳ خرده سیستم ۱- اقتصاد ۲ - سیاست ۳ - فرهنگ تقسیم می کنند . در شرایط کنونی ، اعتقاد بوجود خرده سیستم چهارمی مطرح شده است ؛ لیکن ، اتفاق نظری در این خصوص وجود ندارد . گزینه های موجود عبارتند از : الف - محیط زیست ب - میلیتاریسم ج - تکنولوژی اطلاعات . آنچه که در ابتدای مجلس هفتم بیشتر دیده می شد ، گرایشهای میلیتاریستی بود . نظر شما در این خصوص چیست ؟
هرچند دکتر حسن سبحانی ، نماینده وقت مجلس شورا ، از پاسخ کناره گرفت ؛ لکن ، این سئوال ، اکنون مطرح است که اگر اجتماع و مسائل اجتماعی و انسانی را بخواهیم به چندین حوزه اصلی افراز کنیم ، این حوزه ها کدامند ؟
اما ، اکنون سئوال مهم تر دیگری مطرح است ؛
آیا اساساً ، در هزاره سوم فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست مطرح گردد ؟
سالها پیش ، کمونیستها ، در تعریف حوزه های اجتماعی ؛ از سیاست ، بعنوان روبنا و از اقتصاد ، بعنوان زیربنا ، داد سخن سر می دادند . با پیروزی انقلاب اسلامی ، اعتقاد بر این بود که انقلاب اسلامی ، انقلابی اقتصادی نیست . حتی ، عده ای ، همچون بنده ، معتقد بودند که انقلاب اسلامی ، انقلابی فرهنگی است و نه ، همچون انقلاب فرانسه ، انقلابی سیاسی . در همین راستا بود که در میانه دهه ۸۰ خورشیدی ، فریاد انقلاب فرهنگی دوم سر دادیم . ما معتقد بودیم که فرهنگ از اولویت برتری نسبت به اقتصاد و سیاست برخوردار است .
اینک ، این سئوال جدی مطرح است که آیا ، اساساً ، فرهنگ از چنان اصالتی برخوردار است که در کنار سیاست و اقتصاد ، در ردیف حوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، طبقه بندی گردد ؟
حال آنکه ، اکنون ، در مباحث راهبردی ( استراتژیک ) ، در کنار تکنیک SWOT از PEST یاد می گردد . بدیگر سخن اینکه ، فرهنگ دیگر نقشی در میان حوزه های اصلی زندگی نداشته و سیاست و اقتصاد در کنار جامعه و تکنولوژی چنین نقشی را ایفاء می کنند .
اکنون ، بطور جدی ، این سئوال برای من مطرح شده است که : آیا در هزاره سوم ، فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست ، بعنوان یکی ازحوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، مطرح گردد ؟