هیچکدام چنگی به دل نمی زنند

مصطفی هاشمی طباء: متولد 1325 در اصفهان، فوق لیسانس مهندسی نساجی، وزیر صنایع در دوره جنگ، عضو موسس حزب کارگزاران سازندگی، کسب 0.1 درصد آراء در انتخابات هشتم و حدود 2 درصد محبوبیت در نظرسنجی ها (نسخه رقیق شده ای از مهندس غرضی، در انتخابات پیشین)


مصطفی میرسلیم: متولد 1326 در تهران،فوق لیسانس مهندسی مکانیک، وزیر فرهنگ در دوره سازندگی، نامزد مورد حمایت و عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی، نماینده دوره نخست مجلس  و حدود 2 درصد محبوبیت در نظرسنجی ها (نسخه قدیمی تری از دکتر ولایتی، در انتخابات پیشین)


حسن فریدون روحانی: متولد 1327 در سمنان، حقوقدان اسلامی، رئیس جمهور فعلی با کسب 50.7 درصد آراء، نامزد مورد حمایت حزب کارگزاران سازندگی و عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه، نماینده پنج دوره نخست مجلس و حدود 35 درصد محبوبیت در نظرسنجی ها (نسخه ضعیف تری از خودش، در انتخابات پیشین) بازنده احتمالی انتخابات، بدلیل عملکرد ضعیف در دولت


اسحق جانگیری کوشائی: متولد 1336 در کرمان، لیسانس علوم پایه، معاون اول رئیس جمهور، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، نماینده دوره های دوم و سوم مجلس و حدود 5 درصد محبوبیت در نظرسنجی ها (نسخه جدید از پدیده جدید ایربگ سالاری)


ابراهیم رئیس السادات: متولد 1339 در خراسان، فاقد تحصیلات غیرحوزوی، فاقد سابقه سمت اجرایی در دولت، نامزد مورد حمایت و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز، فاقد سابقه نمایندگی مجلس ، فاقد سابقه شرکت در انتخابات های غیرحوزوی، حدود 10 محبوبیت در نظرسنجی ها (نسخه ناشناخته تری از ناطق نوری، در انتخابات دوم خرداد)


محمدباقر قالی باف: متولد 1340 در خراسان، فاقد تحصیلات غیرنظامی، فرمانده ناجا و شهرداری تهران، فاقد سابقه تشکیلاتی غیرنظامی، فاقد سابقه نمایندگی مجلس، کسب حدود 14 تا 17 درصد رای در انتخابات گذشته و حدود 25 درصد محبوبیت در نظرسنجی ها که رو به افزایش است (نسخه ای تلفیقی از خودش، محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی در ادوار انتخاباتی گوناگون) برنده احتمالی انتخابات، اگر مانند ادوار گذشته، هفته آخر تبلیغات انتخاباتی، اتفاق خاصی رخ ندهد.


نگاهی به انتخابات ادوار اخیر


دوره یازدهم: حسن روحانی (برنده) 51درصد - محمدباقر قالیباف (رقیب) 17 درصد - آراء باطله 3 درصد - عدم مشارکت 17 درصد

دوره دهم: محمود احمدی نژاد (برنده) 62 درصد - میرحسین موسوی (رقیب) 34 درصد - آراء باطله 1 درصد - عدم مشارکت 15 درصد

دوره نهممحمود احمدی نژاد (برنده) 62 درصد - اکبر هاشمی (رقیب) 36 درصد - آراء باطله حدود 3 درصد - عدم مشارکت حدود 30 درصد


میانگین سه دوره اخیر: برنده 58 درصد - رقیب 29 درصد - آراء باطله 2 درصد - عدم مشارکت 21 درصد

آرای خاکستری فراموش شده

واقعیت انتخابات پیشرو، فراموشی آرای خاکستری مردم است. در حالیکه حسن روحانی، چهار سال پیش، در جذب آرای خاکستری، نیمه ناتوان ظاهر شد؛ کارنامه بد عملکرد او، سقف آرای او را در حد مصطفی معین، تنزل خواهد داد. ولی، فرد دیگری نمی تواند که از فرصت عدم جذابیت حسن روحانی، برای آرای خاکستری مردم، سود ببرد. اصلاح طلبان که به حسن روحانی، بسنده کرده اند و اصولگرایان، با دو جین نامزد که هیچ کدام را توانایی جذب آرای خاکستری مردم نیست، به صحنه آمده اند. احتمال ریزش آرای خاکستری مردم و کاهش شدید مشارکت، به دلایل دیگری (ناامیدی اقتصادی ناشی از عملکرد بد دولت فعلی)، دور از انتظار نیست.هرچند که انتخابات پیشرو، برای دو جریان سیاسی موجود، گرمابخش است؛ در میان بخش های دیگر جامعه، سرد و بی اثر، جلوه می نماید. اگر روزهای سرد بهار جاری، رقیب توانمندی که بتواند، برای بخش خاموش جامعه، جذابیتی بیش از حسن روحانی داشته باشد، مطرح نگردد؛ پیش بینی آینده، دشوار خواهد شد.

چرا گروه های فشار؟

 در مطلب پیشین، از لزوم بازگشت به تشکل های سیاسی موسوم به گروه فشار، سخن آمد. جامعه سیاسی فاقد گروه فشار، در ورطه هولناک ساخت و پاخت های تصمیم گیرندگان و کارگزاران خود، عدالت اجتماعی را از دست می دهد. عدالت اجتماعی، امر مهمی ست که تاریخ اسلام، برای تحقق آن، شاهد قیام های سرخ و سبزی چون بدر، صفین و کربلا بوده است. در صفین، امام و خلیفه زمان، بر تشکیلات شیفتگان قدرت و ثروت، تاخت تا بدانیم که در اوج حکومت اسلامی شیعه، خطر بسیاری از فقدان ها، احساس می شود. اینچنین، علی (ع) است که شمشیر بر تشکیلات شیفتگان قدرت و ثروت زمان خلافت و امامت خویش، می کشد. آیا مالک اشتر و عمار یاسر و بسیاری دیگر، با شمشیر خود، اشتباه یا گناه کردند؟ فلسفه نیاز همیشگی به گروه های فشار و کنترل قهرآمیز تشکیلات شیفتگان قدرت و ثروت، در چنین اندیشه ای ست.جایی که مالک اشتر، از امام و خلیفه و زمان خویش، به قتل معاویه، نزدیکتر است و جایی که خطر عمرو عاص، همیشگی ست. فلسفه سیاسی راستین شیعه، تقویت گروه های فشار است. امر خطیری که در حکومت های اسلامی آل بویه و صفویان، فراموش شد. هیچگاه، حکومت اسلامی، در فقدان گروه های فشار خواهان امر به معروف و نهی از منکر، تجربه خوبی نبوده است.


حق، سنگین و گوارا و باطل، سبک و چون سنگ خارا.   امام علی (ع)

فقدان گروه فشار

  در هر جامعه سیاسی، دو بخش فرمانداران و فرمانبرداران یا حکومت و ملت، وجود دارد. مردم، با تشکیل احزاب سیاسی، قدرت سیاسی را بدست می آورند. احزاب سیاسی، مکانیزم کسب قدرت سیاسی، توسط مردم هستند. گروه های فشار، مکانیزم دیگری ست که کنترل قدرت سیاسی را بجای کسب آن، هدف قرار می دهد. در دوم خرداد بود که گروه های فشار موازی با ائتلاف گروه های خط امام (ره)، در ائتلافی با دشمن دیرینه خود، حزب کارگزاران سازندگی ایران، در احزاب سیاسی اصلاح طلب، جذب و هضم شدند و از بین رفتند. گروه های فشار جناح روبروی آنها، در طی هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، سرنوشت مشابهی دیگری را تجربه کردند؛ موتورسوارانی که پژوسوار شدند. فقدان گروه فشار، کنترل قدرت را در جمهوری اسلامی، ناتوان کرده است و محصول طبیعی فقدان امر به معروف و نهی از منکر در عرصه سیاسی، ائتلاف دولت و مجلسی ست  که با طرح قوانینی، همچون حبس پرسشگران و حقوق سی برابری مدیران، نسبت به کارگران، فضای سیال سیاسی کشور را به بن بست جدیدی، سوق می دهد. بررسی نظریات جامعه شناسانه ابن خلدون و مروری بر کتاب قلعه حیوانات، خطر احتمالی پیشرو را نمایان تر می سازند. در صورتی که مردم، بجای میل سیاسی به سوی تشکیل گروه های فشار، جذب تشکل هایی چون جبهه پایداری یا جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی شوند، این خطر را باید میل به کسب قدرت سیاسی، بجای کنترل آن دانست. خطری که اصلی ترین فروع اسلام (امر به معروف و نهی از منکر) را در عرصه سیاسی، نابود خواهد ساخت. این گفتار، نقدی جامعه شناسانه بر میل مذموم به کسب قدرت، بجای نقد و کنترل آن، توسط مردم است؛ نه، تمنای خشونت. چه اینکه رویه ائمه هدی، در طول تاریخ، چنین بوده است. حکومت اسلامی، ابزار امر به معروف و نهی از منکر، است و هدف ما نیست. هر گونه کج فهمی از این نکات، برعهده ذهن معیوب خواننده است.

گوری بنام آموزش و پرورش محصول مجلس دهم

  دوره اعتدال، نقطه عطف تئوری حکومت اسلامی ست. اگر حاکمان تهران، در انتخابات پیشرو، آب رفته را به جوی سابق، بازنگرداند؛ باید که چشم به راه تحولات شگرفی شد. بوق هایی که چراغ خاموش، زمانی را در خدمت اصلاحات و سپس براندازی سبز بودند، به یاری جریانی آمده اند که خودزنی اجتماعی را با طرح مضاعف دو مساله گورخوابی و شکست نظام آموزش و پرورش دینی، در حجم بالا، در دستور کار قرار داده اند. شرایط اسفناک اقتصادی مردم، نتیجه مستقیم بحران اقتصادی رکود دوره اعتدالی دولت تدبیر و امید است و ناتوانی مفرط آموزش و پرورش هم محصول رای اعتماد مجلس دهم به وزیر آموزش و پرورشی معلوم الحال است. اما، تلاش می شود که به گونه ای ناکارآمدی در تحقق تربیت دینی و سلامت و رفاه اقتصادی، به تصویر کشیده شود و توسط  جریانی که موجب چنین ناکارآمدی شده است. تصمیم عاجل در بازگشت به مدل حکومت اسلامی و حذف کامل تفکر لیبرالی درحکومت، لازم است. لیبرالیسم، نفاق و چپ اندیشی، مثلث شومی ست که از روز پیروزی انقلاب اسلامی، مانند زالو به جان حکومت اسلامی افتاده است.


پی نوشت: امروز، یادآور حماسه یوم الله نهم دی است که در کنار برادر بزرگوار مهندس مسعود شفیعی با سیل مردم همراه شدیم. یوم الله نهم دی مبارکباد.

اولویت ها را فراموش نکنیم

 ما را چه می شود؟ من مخالف حجاب اجباری در جامعه اسلامی هستم. هر واکنشی به بدحجابی در جامعه اسلامی، بهتر است که توسط قاطبه مردم باشد و نه حاکم اسلامی. اما، مساله فرهنگی ما حجاب مردم نیست. مساله بی فرهنگی ما، دولتی ست که برای کوچکترین فعالیت فرهنگی، هزار مجوز می خواهد و برای جشن کثیف موسوم به حافظ، ... مساله بی فرهنگی ما، سینمای بی محتوای کشور است. باور کنیم که سینمای پس از انقلاب شکوهمند اسلامی، به بن بستی رسیده است که جز لجن نمایی زرد و قهوه ای بدن زنان بازیگران خود، دیگر جاذبه ای برای مردم ما ندارد. من به نوبه خود، با تذکر شدید و محکم به جشن کثیف موسوم به حافظ موافق هستم. لغو همیشگی جشن مسخره موسوم به حافظ و بازداشت سریع و قاطع عاملان و تایید کنندگان برگزاری آن، عقلاٌ واجب و جایز است. هر چندکه نباید اجازه داد تا مساله پوچ بن بست هنری و فرهنگی سینمای کنونی ما، به جای ذبح نوجوانان و جوانان در ترکیه و سوریه یا قیام مردم عزیز بحرین، در صدر اخبار رسانه ها قرار گیرد. امروز، مساله خفقان در بحرین و توحش در سوریه و ترکیه، مساله اصلی تری تا مجوز جشن کثیف موسوم به حافظ است که مجوز دهندگان آن، شرعاً گناهکار و مجرم هستند. مساله چند بازیگر بی هنر نیستند؛ مساله سربریدن نوجوانان در سوریه و سربازان در ترکیه است. اولویت ها را فراموش نکنیم!

اعراب و اروپا را چه می شود؟

 تفاوت آشکاری بین دو واژه ترور و تروریسم در میان مترجمان، وجود دارد. ترور یعنی قتل هدف‌مند چهره ای سیاسی؛ ولی، تروریسم یعنی وحشت افکنی میان مردم با کشتار غیر هدفمند یا کور؛ با انگیزه های سیاسی یا اقتصادی.

یازده سپتامبر توسط اعراب در آمریکا رخ داد ولی منجر به جنگ در افغانستان شد. پس از آن، سرتاسر جهان عرب منهای شبه جزیره عربستان، آماج ناامنی فراگیر شد تا امثال قذافی و مبارک، جهان عرب را برای ترکتازی آل خنزیر و  حمار، آماده سازند. اکنون، اروپا منتظر تروریسم ادواری بی پایانی ست که یکباره در ترکیه، کودتای مشکوکی رخ می دهد.

  پس از یازده سپتامبر، جهان روی خوش ندیده و هژمونی عربستان سعودی و قطر، رو به افزایش است. می رود  که اعراب شبه جزیره، جهان را به گند بکشند. کودتای مشکوکی که در ترکیه رخ داده، بطور مستقیم آماده سازی پازل حذف نیروهای سیاسی ناهمسو با تزاید هژمونی مذکور را دامن زد. اکنون، این پرسش امنیتی، مطرح است که آیا اعراب شبه جزیره با تقویت بی ثباتی در عراق و سوریه و حذف جریان های سیاسی ناهمسو در ترکیه، قصد لشکرکشی شبه نظامیان عرب به سمت اروپا را کرده اند؟ پازل اتفاقات سیاسی جهان، پای اعراب شبه نظامی را به لشگرکشی به اروپا باز می کند. اتفاقی که بی شک، هرچند اکنون، خیال پردازی به نظر می رسد؛ اما، ولع اعراب شبه جزیره برای تسلط سیاسی و اقتصادی بر جهان را توجیه می کند. بی شک، دشمن هزاره سوم بشریت، اعراب هستند و هدف نهایی آنها، تسلط بر اروپا.

حمید سبزواری شاعر انقلاب اسلامی درگذشت

آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما، می‌چکد از چنگ تو


ای ز شرار ستم، شعله به عالم زده
امن و امان جهان، یک‌سره بر هم زده
بر سر هر خرمنی، در دل هر گلشنی
آتش بیداد تو، صاعقه‌ی غم زده
ثروت انبوه تو، خون دل توده‌هاست
کین تو بر سینه‌ها، دِشنه‌ی ماتم زده
دزد جهان‌خواره‌ای، دیو ستم‌باره‌ای
عقرب جرّاره‌ای، روبَه مکّاره‌ای


جور و جفا در تو هست، مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست، شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان، چون تو ستم‌کاره نیست
عامل هر فتنه‌ای، صلح و صفا در تو نیست

آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما، می‌چکد از چنگ تو


در همه گیتی به پاست نائره‌ی جنگ تو
گوش جهان خسته از، طبل بدآهنگ تو
مظهر شیطان تویی، دشمن انسان تویی
ای همه اهریمنی، سرحد فرهنگ تو
رسم تو عصیانگری، کار تو ویرانگری
تیره شده عالم از، حیله و نیرنگ تو
دشمن هر ملتی، موجب هر ذلتی
سایه‌ی هر وحشتی، فتنه‌ی هر امتی


جور و جفا در تو هست، مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست، شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان، چون تو ستم‌کاره نیست
عامل هر فتنه‌ای، صلح و صفا در تو نیست

آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما، می‌چکد از چنگ تو

 استاد حمید سبزواری، شاعر بزرگ انقلاب اسلامی درگذشت. علاقه زیاد به اشعار ایشان، بنده را بارها به درب منزل ایشان در کوچه و پس کوچه های  خیابان مرحوم علی شریعتی، کشاند. جایی که با علاقه، از مدرسه دخترانه ای به یاد مرحوم علی شریعتی، در همان کوچه، سخن می گفت و امید به آینده و نسل های بعدی ...

 دوران موسوم به اصلاحات بود که دستم را گرفت و گفت که آینده متعلق به شما ست و از پایان قریب الوقوع جریان سیاسی موسوم به اصلاحات که میل به کدخدای آمریکایی دارد، سخن گفت. از گذشته هم می گفت؛ زمانی که همچون ادیبان و روشنفکران بزرگی چون مرحوم جلال آال احمد، به حزب توده پیوسته بود. ولی، زمانی که از دورگه بودن سبزواری و گیلانی بودن من آگاه شد، نام کوچک من را پرسید و باز از مرحوم علی شریعتی، سخن می گفت. هر دو شاعر، هر دو معلم، هر دو اهل سبزوار و هر دو انقلابی مسلمان. از دیدارهایی می گفت که کاش، ضبط صوتی بود و آنها را ثبت تاریخی می کردم. در یک کلام، حمید سبزواری، عاشق و مبارز بود. روح اصولگرایی در همه واژگان او، موج می زد و بسیار به علوم خفیه اهل بیت (ع)، علاقمند بود. او را خدا بیامرزد. ان شاء الله که قدر سایر چهره های فرهنگی جامعه ایرانی را بیشتر بدانیم.

رسوایی زلزله تخیلی در سینمای شبه روشنفکرزده رو به پایان ایران

 
 هنر، در کنار دین و علم، به اخلاقیات و رفتارهای هر جامعه، شکل می دهد. سینما، نقش بنیادی در این روند، در جهان معاصر دارد. گذر از چندین فیلم سینمایی موفق در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سینمای ایران را با عنوان فیلمفارسی می شناسیم که نشان از بی محتوایی فراکیر هنر سینما در ایران گذشته دارد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سینمای ایران به وادی سرگشتگی ادواری، گام نهاد و همچنان، از بلاتکلیفی، رنج می برد. کسب چند جایزه جهانی، استثنای کاملی در روند جاری ست.
 در سال گذشته، چها رفیلم محمد (ص)، نهنگ عنبر، ایران برگر و در مدت معلوم، با میانگین بیش از دو ماه نمایش عمومی (به استثنای فیلم محمد (ص)، با بیش از صد روز نمایش عمومی)، به ترتیب، در حدود 14.5، 7، 4.5 و 4 میلیاردتومان، فروش کردند (نرخ متوسط 7.5 میلیاردتومان، برای چهار فیلم پرطرفدارتر در سال).در دوماه نخست سالجاری، چهار فیلم پنجاه کیلو آلبالو، ابد و یک روز، رسوایی دو و اژدها وارد می شود، با میانگین بیش از یک ماه و نیم نمایش عمومی، به ترتیب، در حدود 1، 1، 0.5 و 0.3 میلیارد تومان، فروش کردند (نرخ متوسط 0.7 میلیارد تومان، برای چهار فیلم پرطرفدارتر در دو ماه). آمارها، نشان از افول  45 درصدی سینمای ایران دارد. درخالی که فیلم پرهزینه و پر مساله محمد (ص)، علیرغم همه تبلیغات و تلاش های دولتی، نتوانست در سطح بین المللی، جایزه ای کسب کند.
 تاکید بر روابط جنسی فرازناشویی، به تقلید از سریال های تلویزیونی درجه دو ترکیه هم،  نتوانسته که سینمای رو به انحطاط کنونی را نجات دهد. اما، هفته های اخیر، دو فیلم پرتناقض درباره زلزله در سینمای ایران، به نمایش عمومی درآمد. شاید، بتوان گفت که هدف یکی، اثبات تلویحی دروغگویی دو یا سه روشنفکر اصلاح طلب، در برابر دوربین بود که ماجرایی خیالی و غیرعلمی را روایت می کردند و دیگری که می کوشد تا شعارهای تکراری یکی از فعالین سیاسی منتسب به گروه های فشار را در غالب، اندرزهای اخلاقی، بیان کند. دو تلاش ضعیف؛ یکی، در هدف و محتوا و دیگری، در هنر و اجرا.
 به راستی، سینمای ایران، درگیر شرایط تزلزل شده است. فقدان پشتوانه فکری، برای هنر سینما و اعتیاد شدید سینماگران ایرانی به شبه روشنفکری سیاست زده که در هر دو فیلم سیاسی اژدها وارد می شود و رسوایی دو، به صورت تعفن آمیز، ذوق مخاطب را آزار می دهد؛ از پوکی و پوچی پیشروی سینمای ایرانی، یاد می کند که با تنفس مصنوعی دولتی و تبلیغات غیرقانونی ماهواره ای، رو به ورشکستگی اقتصادی (بدون احتساب حمایت دولتی)، گذاشته است. سینمایی که بجز، روابط فرازناشویی و روایت های دروغ غیرعلمی درباره زلزله، حرفی برای گفتن ندارد. اژدهای سینمای شبه روشنفکر زده وابسته به دولت، مارمولک هم نیست. سینمایی که تجربه، نشان داده است که دیگر، هیچ حرف هنری، برای گفتن ندارد. زنگ خطری که سالها پیش، برای صدا و سیمای دولتی ایران، به صدا درآمد و به آن، بی توجهی شد؛ اکنون، در سینمای شبه روشنفکرزده ایران، برای نمایش آثار جایگزین خارجی، به صدا درآمده است. این پایان غم انگیز سینمای ایران است.