لطفهای بی کران

 چندی است که وبلاگ دیگری را با هدف معرفی بیشتر خودم ، راه اندازی کردم . دوستی ، تشابه اسمی این دو وبلاگ را صحیح نمی دانست . فلذا ، پیشنهاد کرد که به رسم مالوف دیگر وبلاگنویسان هم قطارم ، نام یکی از این دو وبلاگ را از ادبیات غنی فارسی برگزینم . بدنبال شعری بودم که وصف حال خودم باشد که ناگاه ، حافظ به یاری آمد و چنین شد :

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران بود
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سر گران بود
که را گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد

 چنین شد که عهد یار ، خاطر زار ما را دیگر بار بر کمین گرفت و یاد عهد شباب و دل از کف رفته باز آمد ... ؛ چه اینکه اگر خیال نازش ، همواره در گوشه ای از یادم نبود ، اکنون نبودم . آری ، خیال یار ، ما را از آفت روزگار دور داشت ( که اگر خاطرش نبود ، تاکنون ، جان از کف داده بودم ! ) چه اینکه ، شوق فراوانی دارم که همه چیز را بنهم و جان ناتوان از چنگ دژخیمان برهانم و به دامن یار آویزم که خیالش لطف های بیکران کرد . 


برخی از مطالب برگزیده وبلاگ ، از آغاز تا کنون :

بیاد شهدای منصورون

بازگشت به طبیعت

چپ اسلامی ، رفرمیستها ، چپ سرخ ، رادیکالیستها و پارلمانتاریستها

همکاریهای جوانان احزاب

نیم صفحه اول کارگزاران و اراده معطوف به فرهنگ