پس از یوم الله نهم دی

 جرج بوش کوچک بر این باور بود که می توان ، تاریخ ایالات متحده آمریکا در قرن بیست و یکم را به دو بخش مجزا ، تقسیم کرد : پیش از واقعه یازده سپتامبر و پس از آن . من  بر این باور هستم که تاریخ جمهوری اسلامی را نیز ، می توان که به دو بخش مجزا تقسیم کرد : پیش از روز بیست و نهم خرداد یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت و پس از آن . نماز جمعه تاریخی تهران ، در آن روز مهم ، نقطه عطف آشکاری در مناسبات سیاسی کشور شد .
 پس از آن بود که جناح چپ سیاسی کشور که پایان حیات سیاسی خود را احساس می کرد ، با تمام توان ، به خیابانهای پایتخت ریخت و تهران را به عرصه آشوب طلبی و هرج و مرج خواهی سیاسی مبدل ساخت .
 ناتوانی این عده برای نگهداری وضعیت آشفته موجود ، در میان مدت ، پایانی بر جناح سیاسی چپ کشور شد و ایشان را به زباله دان تاریخ ضمیمه کرد . از این پس ، دیگر نامی از جناح چپ سیاسی کشور ، بجز در ذکر مسائل تاریخی نخواهیم شنید . امری که پیش از این ، از آن ، به مرگ به اصطلاح اصلاحات یاد می شد . با دستگیری ، محاکمه و حبس عوامل درجه دو این جریان و سرکوب خیابانی عوامل درجه سه آنها ، پیوندهای شبکه های اجتماعی ایشان ، از هم گسیخته شد . هرچند که احتمال بسیج مجدد عوامل درجه سه این جریان سیاسی با رهبران ایشان ( عوامل اصلی یا درجه یک جریان سیاسی نفاق سبز ) وجود داشت .

 یوم الله نهم دیماه ، خط بطلانی بر چنین اتفاق شوم و نامبارکی بود . پس از این حماسه ملی بود که آخرین تیر ترکش جریان سیاسی نفاق سبز ، پیش از آنکه بر کمان آشوب طلبی ایشان ، نهاده شود ، بی اثر شد و هر دستآورد احتمالی ایجاد ارتباط ارگانیک ، میان عوامل درجه یک و سه جریان نفاق سبز ، خنثی شد .
 پیش از این تحولات ، ائتلافی از اکبر هاشمی رفسنجانی ، مهدی کروبی و محمد خاتمی که احزاب عمده ای چون کارگزاران سازندگی ، اعتماد ملی و جبهه مشارکت ایران اسلامی را هدایت می کردند ، از یکسو و جریان اصولگرایی ، از سویی دیگر ، در صحنه های سیاسی به رقابت می پرداختند . ناگفته نماند که در همین صف آرایی ، ائتلاف فراگیر ، با سوء استفاده از عنوان اصولگرایی ، از پشت به جریان اصولگرایان خنجر زد و با چراغ خاموش ، هم مسیر با غیر اصولگرایان ، حرکت کرد .
 اما ، پس از حماسه نهم دیماه ، چهار بردار سیاسی آشکارا در مناسبات سیاسی کشور ، به رقابت می پردازند . نخست ، جریان ائتلاف فراگیر که ریاست شهرداری تهران ، قوای مقننه و قضائیه را در اختیار دارد . سپس ، جریان نوگرای حامیان آقای اسفندیار رحیم مشایی که وزارتخانه هایی چون فرهنگ و ارشاد اسلامی ، راه و ترابری و صنایع و معادن را همسو با خود می بیند و به شدت ، مورد انتقاد سایر جریانهای سیاسی کشور قرار می گیرد . جریان سوم که از آن به جریان سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یاد می شود و وزارتخانه های کشور ، دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح کشور ، دادگستری ، نفت ، نیروهای مسلح کشور و صدا و سیما را در اختیار دارد و سابقه قرابت های آشکار و پنهانی با جریان ائتلاف فراگیر دارا است . اما ، جریان سیاسی روحانیت انقلاب اسلامی که حضرات آیات جنتی ، خاتمی و علم الهدی آن را هدایت می کنند ، بدور از ساختارهای رسمی قدرت سیاسی در کشور ، نقش تعیین کننده ای در مناسبات سیاسی آینده یافته است . اینکه کدام جریان سیاسی در آینده بتواند که نقش تعیین کننده تری در مناسبات قدرت یافته و بر دیگر رقبای سیاسی خود ، پیشی گیرد ، در پاسخ به این پرسش اساسی نهفته است که بسیج ، مردمی ترین نهاد سیاسی کشور ، به چه میزان و تا چه حد ، در حمایت از هرکدام از این رقبای سیاسی آینده کشور ، به صحنه آید ؟
 چه اینکه تمام تحولات پیش از حماسه نهم دی ، به گونه ای رقم خورد که نقش اصلی بسیج را در تعیین سرنوشت سیاسی کشور ، به رخ کشید . حال ، باید دید که قالیباف ، مشایی ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و روحانیت انقلاب اسلامی تا چه میزان  می توانند که با افکار بسیجی همسو شوند ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد