فرهنگ : اصالت یا عدم اصالت

 باشگاه سیاسی گفتگو ، یکی از واحدهای تحت نظر دفتر ( مرکز امور ) سیاسی حزب موتلفه اسلامی بود که جلسات میتینگی را با دعوت از چهره های مختلف برگزار می کرد . در پایان یکی از این جلسات ، در حضور حمیدرضا ترقی و م. ب. که بعدها از همکاران ایشان در مرکز امور سیاسی شدم ، به سخنران نزدیک شدم و از او که از مدعیان دانشگاهی اقتصاد خرد در ایران بود ، سئوالی پرسیدم ؛

 جامعه شناسان ، سیستم اجتماعی را به ۳ خرده سیستم ۱- اقتصاد ۲ - سیاست ۳ - فرهنگ تقسیم می کنند . در شرایط کنونی ، اعتقاد بوجود خرده سیستم چهارمی مطرح شده است ؛ لیکن ، اتفاق نظری در این خصوص وجود ندارد . گزینه های موجود عبارتند از : الف - محیط زیست ب - میلیتاریسم ج - تکنولوژی اطلاعات . آنچه که در ابتدای مجلس هفتم بیشتر دیده می شد ، گرایشهای میلیتاریستی بود . نظر شما در این خصوص چیست ؟

 هرچند دکتر حسن سبحانی ، نماینده وقت مجلس شورا ، از پاسخ کناره گرفت ؛ لکن ، این سئوال ، اکنون مطرح است که اگر اجتماع و مسائل اجتماعی و انسانی را بخواهیم به چندین حوزه اصلی افراز کنیم ، این حوزه ها کدامند ؟

 اما ، اکنون سئوال مهم تر دیگری مطرح است ؛

 آیا اساساً ، در هزاره سوم فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست مطرح گردد ؟

 سالها پیش ، کمونیستها ، در تعریف حوزه های اجتماعی ؛ از سیاست ، بعنوان روبنا و از اقتصاد ، بعنوان زیربنا ، داد سخن سر می دادند . با پیروزی انقلاب اسلامی ، اعتقاد بر این بود که انقلاب اسلامی ، انقلابی اقتصادی نیست . حتی ، عده ای ، همچون بنده ، معتقد بودند که انقلاب اسلامی ، انقلابی فرهنگی است و نه ، همچون انقلاب فرانسه ، انقلابی سیاسی . در همین راستا بود که در میانه دهه ۸۰ خورشیدی ، فریاد انقلاب فرهنگی دوم سر دادیم . ما معتقد بودیم که فرهنگ از اولویت برتری نسبت به اقتصاد و سیاست برخوردار است .

 اینک ، این سئوال جدی مطرح است که آیا ، اساساً ، فرهنگ از چنان اصالتی برخوردار است که در کنار سیاست و اقتصاد ، در ردیف حوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، طبقه بندی گردد ؟

 حال آنکه ، اکنون ، در مباحث راهبردی ( استراتژیک ) ، در کنار تکنیک SWOT از PEST یاد می گردد . بدیگر سخن اینکه ، فرهنگ دیگر نقشی در میان حوزه های اصلی زندگی نداشته و سیاست و اقتصاد در کنار جامعه و تکنولوژی چنین نقشی را ایفاء می کنند .

 اکنون ، بطور جدی ، این سئوال برای من مطرح شده است که : آیا در هزاره سوم ، فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست ، بعنوان یکی ازحوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، مطرح گردد ؟

نظرات 2 + ارسال نظر
علی اکبر سه‌شنبه 4 دی 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
مولانا بالاخره متعلق به کجاست؟
برای جواب به این سوال از وبلاگ و پست جدید من دیدن فرمائید.
موفق باشید

مصطفی رسته مقدم جمعه 14 دی 1386 ساعت 01:58 ق.ظ http://newdialog.blogfa.com

سلام
باید اعتراف کنم که تخصصی در مسائل استراتژیک ندارم اما به نظر بنده فرهنگ دارای اصالت هست ولی نه بدین گونه که در کنار سیاست و اقتصاد بنشیند. به زعم من در لابلای افکار ما و البته مراودات اجتماعی ما بخصوص از نوع اقتصادی، خود به خود فرهنگ ما شکل می گیرد. بارها شنیده ایم که مثلا می گویند مردم ایران فلان کالا را وارد کرده اند ولی فرهنگ استفاده از آن را وارد نکرده اند. به عقیده من این فرمایش بسیار اشتباه است. فهرنگ کالا و وسیله ای نیست که به همراه آن شیئ مورد نظر وارد کنیم بلکه آن وسیله باید وارد شود و بعد خود به خود در میان مردم جا باز کرده و فرهنگ خود را به مردم بقبولاند. مسلما حرف بنده را تایید می کنید که به طور نسبی مردم جامعه ای که از رفاه اقتصادی و سطح سواد بالاتری برخوردارند، خود به خود سطح فرهنگ بالاتری هم نسبت به جامعه ای که در این شاخص ها از آنها پایین تر است برخوردار است. نم یگویم فرهنگ اهمیت کمتری نسبت به دو مقوله دیگر دارد اما مایلم فرهنگ را به هوا یا بهتر بگویم اکسیژن تشبیه کنم. اکسیژن ضروری ترین نیاز آدمی برای ادامه حیات است اما این ماده ضروری خود به خود در محیط وجود دارد و نیاز نیست که هر انسان وسیله برای ساخت این گاز داشته باشد. فرهنگ هم تقریبا به همین گونه است. این مجموعه روابط اجتماعی اقتصادی و فکری و اندیشه ای است که سطح فرهنگ جامعه را معلوم می کند و فرهنگ خود به خود در لابلای اینها وجود دارد و با ارتقای اینها فرهنگ نیز ارتقا می یابد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد