مهدی بازرگان ، فرد مشکوک الحالی بود که نکات مبهم ، تاریک و سیاهی در پرونده زندگی شخصی او ، بخصوص ، تا قبل از پیوستن به حزب ایران ، وجود دارد .
حزب ایران ، انجمن حقوقدانان ، برخی از روحانیون ، بازاریان و سردبیران مطبوعات و دوچهره مستقل دیگر ( مصدق و خلعتبری ) ، جبهه ملی ایران را بوجود آوردند .
اما ، در تیرماه ۱۳۲۵ خورشیدی ، پس از ائتلاف احزاب ایران و توده ؛ مهدی بازرگان باتفاق عده ای دیگر ، از حزب ایران ، جدا شدند . لکن ، ارتباط خود را با جبهه ملی ایران حفظ کردند . در چنین شرایطی بود که خطر دو جریان سیاسی رقیب ( جریانهای سیاسی چپ و اسلامی ) ، برای رهبران جبهه ملی ، محرز شده بود . از اینرو ، از مهدی بازرگان خواستند که مسئولیت سازماندهی تشکیلاتی را بمنظور نفوذ و رخنه در جریانهای رقیب ( جریانهای سیاسی چپ و اسلامی ) ، برعهده گیرد . مدتی بعد ، گروهک ضاله نهضت باصطلاح آزادی ایران ، تاسیس شد . گروهک مذکور ، طی بیش از ۴۰ سال فعالیت ننگین خود ، همواره سعی کرد که ضمن جمع آوری اطلاعات و اخبار احزاب و گروههای سیاسی اسلامگرا ( و چپگرا ) ، مهمتریت ضربات را به آنها وارد سازد .
پس از حادثه سیاهکل ، جمع بندی جریان سیاسی مذکور ، به ایجاد سازمان مستقل دیگری برای نفوذ و رخنه در جریانهای سیاسی چپ ، رسید . فلذا ، مهدی بازرگان موظف شد که ۳ عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران را بدین منظور شناسائی و بکارگیرد و از طریق جذب و کادرسازی آنها ، در نهضت باصطلاح آزادی ایران ، زمینه را برای تشکیل چنین سازمانی مهیا سازد .
بعدها ، عبدالرضا نیک بین رودسری که در نتیجه مطالعات اجتماعی فراوان به واقعیات اجتماعی و نیات شوم نهضت باصطلاح آزادی ایران ، پی برده بود ؛ ضمن ابراز عقاید مارکسیستی ، از مجموعه مذکور جدا شد . چنین شد که فرد مشکوک الحال دیگری ، بنام علی اصغر بدیع زادگان ، در مرکزیت سازمان مذکور ، جانشین عبدالرضا نیک بین شد . بدین طریق ، سازمان مجاهدین خلق شکل گرفت . هرچند که با جدی شدن مبارزات سیاسی ، رهبران بعدی این سازمان ، راه خود را از نهضت باصطلاح آزادی ایران و جبهه ملی ایران جدا کردند .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، در جریان تسخیر لانه جاسوسی و افشاء اسناد مربوط به جاسوسی برخی اعضای نهضت باصطلاح آزادی ایران و ارتباط آنها با سازمان جاسوسی آمریکا ( سیا ) ، مهدی بازرگان که عهده دار سمت نخست وزیری دولت موقت انقلاب اسلامی بود ، استعفاء کرد .
اندکی بعدتر ، در جلسات صحن علنی اولین دوره مجلس شورای ملی ، نمایندگان حزب الهی مجلس شورای ملی ( دوره اول ) ، او را با فضیحت از پشت تریبون خانه ملت به صندلی اش بازگرداند و پس از آن ، گروهک ضاله اش ( نهضت باصطلاح آزادی ایران ) ، به مهمترین تشکل سیاسی اپوزیسیون ، در داخل کشور ، تبدیل شد . هرچند که بعدها ، یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز ، سعی به نبش قبر گروهک مذکور کرد ؛ لکن ، حضرت امام خمینی (ره) ، ضمن ابلاغ نامه ای ، به سرعت و با قاطعیت ، در مقابل این امر ایستادند .
در فضای سیاسی نامناسب روزهای اخیر ، همان عضو مجمع روحانیون مبارز ، از شرایط نامناسب مجود کمال سوء استفاده را برای نشر اکاذیبی از قول حضرت امام خمینی (ره) در خصوص گروهک ضاله مذکور کرده است .
همچنین ، امروز ، روزنامه کارگزاران ، ارگان رسمی حزب کاگزاران سازندگی ایران اسلامی ، اقدام به انتشار نامه دبیرکل یکی از گروههای سیاسی متعلق به جبهه پیروان خط امام و رهبری ، خطاب به دبیرکل خود خوانده گروهک ممنوعه مذکور ، به شماره نامه ۳۱۷۷/۱۰/-الف و به تاریخ ۳/۱۰/۸۶ نمود . چند جمله در این نامه ، بسیار تکان دهنده بود ( خلاصه نامه ) :
جناب؟ آقای! دکتر ابراهیم یزدی
از حسن نظر؟ شما نسبت به چنین نشستهایی که ان شاء الله به تعمیق مناسبات اسلامی ، بین احزاب کشورهای اسلامی بیانجامد ، تشکر! می کنم . در خصوص مطالبی که فرمودید ؟ ، چند نکته را یادآور می شوم :
۱- اینکه شما خواستار ریشه کنی غده چرکین رژیم صهیونیستی شدید ، این خود می تواند ، یکی! از توافقات؟ ما باشد .جهت اطلاع! جنابعالی؟ توضیح می دهم که ...
۲ - ما امیدواریم؟ مشکلات! قانونی تشکل شما حل شود!
۳- تاکید فرمودید؟ ؛ خواستار رفع تضییقات؟ ایجاد شده و بهره مند شدن؟ از حقوق مدنی؟ ، مطابق قانون اساسی! و دیگر قوانین ذیربط هستید . کسی نمی تواند با قانون اساسی ، برخورد دو یا چندگانه؟ داشته باشد . ما امیدواریم؟ با تدابیر! جدی؟ که می اندیشید ، مشکل! قانونی! شدن؟ تشکل؟ متبوع تان را مرتفع؟ نمایید .
و ...
و الی الله المصیر!
م.ن. ح.
دبیرکل ...
سئوال اساسی این است که به چه دلیل ، از هر دو جناح سیاسی کشور کوشیده می شود تا نهضت باصطلاح آزادی نبش قبر شود ؟
چندی است که وبلاگ دیگری را با هدف معرفی بیشتر خودم ، راه اندازی کردم . دوستی ، تشابه اسمی این دو وبلاگ را صحیح نمی دانست . فلذا ، پیشنهاد کرد که به رسم مالوف دیگر وبلاگنویسان هم قطارم ، نام یکی از این دو وبلاگ را از ادبیات غنی فارسی برگزینم . بدنبال شعری بودم که وصف حال خودم باشد که ناگاه ، حافظ به یاری آمد و چنین شد :
چنین شد که عهد یار ، خاطر زار ما را دیگر بار بر کمین گرفت و یاد عهد شباب و دل از کف رفته باز آمد ... ؛ چه اینکه اگر خیال نازش ، همواره در گوشه ای از یادم نبود ، اکنون نبودم . آری ، خیال یار ، ما را از آفت روزگار دور داشت ( که اگر خاطرش نبود ، تاکنون ، جان از کف داده بودم ! ) چه اینکه ، شوق فراوانی دارم که همه چیز را بنهم و جان ناتوان از چنگ دژخیمان برهانم و به دامن یار آویزم که خیالش لطف های بیکران کرد .
برخی از مطالب برگزیده وبلاگ ، از آغاز تا کنون :
چپ اسلامی ، رفرمیستها ، چپ سرخ ، رادیکالیستها و پارلمانتاریستها
نیم صفحه اول کارگزاران و اراده معطوف به فرهنگچندی است که این وبلاگ ، نظرسنجی را با موضوع (( رئیس جمهور برتر )) ، برگزار کرده است . مدتها بود که رئیس جمهور محبوب کشور مان ، مهندس محمود احمدی نژاد ، در صدر قرار داشت . لیکن ، اکنون آقای سید محمد خاتمی ، رئیس جمهور سابق ، با فاصله اندکی از ایشان ، پیشی گرفته است . اما ، نکته قابل توجه ، رقابت نزدیک این دو نیست . بلکه ، چینش و پراکنش عجیب نظرات بازدیدکنندگان وبلاگ شخصی حقیر می باشد . به گونه ای که بازدیدکنندگان این وبلاگ ، مهدی کروبی را به اکبر هاشمی رفسنجانی ترجیح داده اند . حال آنکه انتخابات خرداد ۱۳۸۴ ، نتیجه دیگری در برداشت . ...
-----------------------------------------------------------------
سرانجام ، نخستین فهرست ( کامل ) نامزدهای انتخاباتی مجلس هشتم ، منتشر شد . جبهه متحد اصولگرایان ، نام ۳۰ نامزد انتخاباتی را برای تصدی نمایندگی مردم تهران بزرگ در دوره هشتم مجلس شورا ، اعلام کرد ( رجال سیاسی چون : اسدالله بادامچیان ، فاطمه رهبر ، دکتر علی عباسپور و ... ) . بدین شکل ، انتخابات هشتمین دوره مجلس شورا ، وارد مرحله جدی از رقابت شد . انتخاباتی که بیش از پیش ، عده ای همچون بنده ، تصمیم به مشارکت حداقلی در آن دارند : فقط ، رای می دهیم و انجام تکلیف ، همین .
اما ، گذر از همه دلائل عدم فعالیت سیاسی در این دوره از انتخابات ، یک مساله جدی است : شکل گیری جبهه متحد اصولگرایان . پدیده ای که می تواند از خود انتخابات ( منظور ، انتخابات ۲۴ اسفند ۸۶ است . ) ، مهمتر باشد .
اتحادی سیاسی که پس از جبهه ملی ایران و جبهه دوم خرداد ، مهمترین صف آرائی تاریخ معاصر ایران ، محسوب می شود . ۱۱ چهره سیاسی کشور ، در قالب دو گروه ( گروه ۵ نفره و گروه ۶ نفره ) ، این اتحاد را شکل دادند :
ردیف | نام و نام خانوادگی | گروه ۵/۶ | حزب / تشکل | سابقه تشکیلاتی | سابقه سیاسی |
۱ | حبیب الله عسگراولادی | گروه ۵ نفره | موتلفه اسلامی | دبیرکل سابق | وزیر اسبق |
۲ | علی اکبر ولایتی | گروه ۵ نفره | جمهوری اسلامی | عضو | وزیر اسبق |
۳ | غلامعلی حدادعادل | گروه ۵ نفره | آبادگران | عضو | رئیس مجلس |
۴ | م.مهدی چمران | گروه ۵ نفره | آبادگران | سخنگو | رئیس شورا شهر تهران |
۵ | علی اردشیر لاریجانی | گروه ۵ نفره | جبهه پیروان | عضو | دبیر سابق شورایعالی امنیت ملی کشور |
۶ | شهاب الدین صدر | گروه ۶ نفره | انجمن پزشکان | دبیرکل | دبیراجرائی جبهه متحد اصولگرایان |
۷ | اسدالله بادامچیان | گروه ۶ نفره | موتلفه اسلامی | قائم مقام | دبیراجرائی حزب جمهوری اسلامی |
۸ | محصولی | گروه ۶ نفره | رایحه خوش | عضو | مشاور رئیس جمهور |
۹ | مصلحی | گروه ۶ نفره | رایحه خوش | عضو | روحانی |
۱۰ | علیرضا زاکانی | گروه ۶ نفره | بسیج دانشجوئی | رئیس اسبق | نماینده مجلس شورا |
۱۱ | حسین فدائی | گروه ۶ نفره | جمعیت ایثارگران | دبیرکل | نماینده مجلس شورا |
این واقعیت ، هویدا است که جبهه متحد اصولگرایان و بوجود آورندگان آن ، نقش مهمی در کشور دارند . اما ، این سئوال که آیا این تشکیلات سیاسی ، بقاءمند خواهد بود ؟ پاسخ به این پرسش ، واقعیتی ، بسیار مهم تر است .
پس از مدتها ، دیشب و بدلیلی ، در جلسه تشکیلاتی مربوط به جامعه جوانان متحد اسلامی شرکت کردم . پس از پایان جلسه ، جوان متحدی درخواست کرد که به مسجدی در خیابان وزراء برویم . در آن مکان ، مراسم نکوداشت یاد و نام شهدای گروه منصورون ، برگزار می شد . بامید آنکه ، شاید ، بتوانم که مهندس علی شمخانی را ببینم و از او بابت مطلب قبلی وبلاگم ( تقدیم به همه کودکان افغانی ) حلالیت بطلبم ، قبول کردم . چه اینکه ، به انتقاد از کسی پرداختم که در قدرت غایب است و این خلاف رسم مالوف حقیر ، در ۱۲ سال گذشته ، است . همواره کوشیده ام که دولتمردان را مورد انتقاد قرار دهم ، از هر جناحی . اما ، فردی را این بار ، مورد انتقاد قرار داده بودم که در میان مجلسیان و دولتیان نیست . با همین انگیزه و با احترام به همه ی شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ، عازم خیابان وزراء شدیم .
عادت داشتیم که هر ساله به مراسم نکوداشت یاد و نام شهدای موتلفه اسلامی برویم ؛ اما ، منصورون !
منصورون ، یکی از ۷ گروه سیاسی بود که با پیشنهاد و اهتمام شهیدان عراقی و مطهری ، در همدیگر ادغام شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را بنیان نهادند . منصورون در میانه دهه ۵۰ خورشیدی از ائتلاف ۴ گروه سیاسی کوچکتر بوجود آمد : حزب الله خوزستان ، گروه شهید سبحانی ، گروه اهواز و گروه شهید صفاتی . در ابتدا ، ایشان نام (( ارتش انقلابی خلق مسلمان ایران )) را بر خود نهادند . سپس ، نام مجاهدین راستین انقلاب اسلامی را بگزیدند . اما ، از آنجا که بیانیه های ایشان با آیه کریمه (( انهم لهم المنصورون )) آغاز می گردید ؛ در میان مردم خوزستان ، به گروه منصورون شهرت یافتند . منصورون ، هرچند که به مواضع راست گرایانه شهرت دارد ؛ لکن ، در جناح بندیهای دهه ۶۰ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، به هر ۳ طیف راست ، چپ و میانه تقسیم شدند . مهمترین چهره های جناح راست منصورون را سردار رشید ، مهندس شمخانی و سردار ذوالقدر تشکیل می دهند . مهمترین و مشهورترین چهره منصورون ، در جناح میانه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، سردار رضائی ( محسن ) ، فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، است . منصورون ، بواسطه کادرسازی کیفی و روحیه شهادت طلبی ، مورد تقدیر عموم تحلیلگران است .
بی شک ، منصورون را میتوان از شهیدپرورترین گروههای سیاسی دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی دانست . شهدائی چون صفاتی ، سبحانی ، جهان آرا ، رفیعی و ... از اعضای منصورون بودند . شهید غلامحسین صفاتی در دست نوشته ای می نویسد :
(( پس از شهادت رضا رضایی ، با تحلیلی که از شهادت این برادر شد ، فقط نظرات ایدئولوژیک مورد حمله قرار گرفت و در حقیقت ، آغاز مبارزه علیه اسلام از تشکیلات ( سازمان مجاهدین خلق ) بود ... . در این مرحله بود ؛ به من انتقاد شد که تو به دلیل ایده آلیسم شدید موجود ، در تو و ضعفهایی که در جریان مبارزات قدیمی داشته ای ، نتوانسته ای درباره تضاد و درباره عمل مائو بخوبی درس بگیری و نقطه نظرهای موجود در آن را بخوبی درک کنی ... کم کم ، مجبور شدم ، جهت خود را در این مبارزه ایدئولوژیک مشخص سازم ... و در نهایت ، تصمیم گرفتم ، مبارزه ای متشکل را در داخل تشکیلات ، به شکلی خاص ، آغاز کنم و برادرانی را که می شناختم و مجاهدین ( خلق ) با آنها تماسی نداشتند ، تشکل دهم . ))
یادشان گرامی و روح پرفتوح شان شاد باد .
از حاشیه شمالغربی تهران بزرگ که به سوی شرق می آئی ، روستاهای زیادی را می بینی ؛ سولقان ، کن ، حصارک ، مراد آباد ، فرحزاد و ... تا دیگر روستاهای شمیرانات . در گذر از کوچه پس کوچه های فرحزاد ؛ کودکانی ترک ، کرد ، لر ، افغانی و ... را می بینی که گتو خوش آب و هوایی را مسکن گزیده اند . کودکانی که می توانستند ، در جای بهتری از شمیران زندگی کنند یا در خانواده بهتری چشم به جهان گشایند .
انتخابات هشتمین دوره ریاست جمهوری بود ؛ دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی صنایع دانشکده فنی دانشگاه آزاد اسلامی ( واحد جنوب تهران ) بودم . برخی مدرسین گروه مهندسی صنایع آن واحد دانشگاهی ، آشکارا ، مواضع چپ داشتند . من و جمعی از دوستان ، گروه اندکی با مواضع راست بودیم . در یکی از کلاسها ، آشکارا ، به مدرس کلاس تاختم ؛ دکتر فرشید عبدی ملک آبادی ، جوان خوشفکری که با او رابطه دوستی داشتم و دارم . پس از پایان کلاس ، دور هم جمع شدیم که رای هایمان را ، باصطلاح ، یک کاسه کنیم . اکثریتی به همراه محمدرضا غفار ، معتقد به علی شمخانی بودند ؛ لکن مواضع تند وزیر دفاع وقت ، در خصوص مهاجرین افغان ، مرا به واکنش وا داشت . هرچند که میان ۷ نامزد انتخاباتی دیگر ، انتخاب بسیار سخت بود . ( پیشاپیش محمد خاتمی و دیگر نامزد دوم خردادی که معاون رئیس جمهور بود را قبول نداشتم ) .
خلاصه امر اینکه با وجود برتریهای نسبی علی شمخانی ، به او رای ندادم ؛ چون افغان ستیز بود . اینک ، این روزها ، تصاویری بیش از پیش گلویم را می فشارد . می خواهم فریاد زنم ، نمی توانم ! شرایط ، مساعد نیست ؛ بصلاح دیگر امور مسلمین نیست که فریاد برآورم ... . مگر نبود در صدر اسلام که کفار باسواد ، اگر ۱۰ مسلمان را سواد می آموختند ، از اسارت آزاد می شدند ؟ مگر ، در احادیث نداریم که فرشتگان جای پای طلبه دانش را ، از زمانی که از خانه خارج می شود تا زمانی که به محل کسب دانش می رسد ، می بوسند و پر و بال بر آن خاک می سایند ؟ مگر ، فرائض آموختن و آموزاندن ، از آشکار ترین پایه های دین اسلام نیستند ؟
پس ایشان را چه می شود که دختر و پسر افغانی را با چشمانی گریان پشت در مدرسه ها می گذارند ؟ این همه بودجه های هنگفتی که وزارت امورخارجه در کشورهای جهان سوم خرج می کند ، به چه هدفی است ؟ مگر نه جذب مستضعفین عالم به انقلاب اسلامی ؟ پس ، چرا چنین دفع کفر آمیزی در مملکت اسلامی ، رخ داده است ؟ مگر ایشان نبودند که ندای عدالت ، خدمت رسانی و مهرورزی با بندگان خدا سر می دادند ؟ چه شد ؟ آشکارا ، یکی از آشکار ترین پایه های دین خدا ( تعلیم و تربیت ) ، به زور ، ویران می شود ؟ چرا کسی دلش بحال کودکان افغانی نمی سوزد ؟
بیاد دارم که روزی در کلاس درس هندسه ، دانش آموزان مطلبی را نمی فهمیدند ؛ معلم پرسید که چه کسی فهمید ؟ فقط من بودم که جواب مثبت دادم . سال چهارم دبیرستان بودم ؛ دبیرستان نمونه دانشمند ، منطقه ۸ تهران ؛ با کلی خواهش و تمنا ، آقای محمدمهدی پورتیموری ، مدیر دبیرستان ، موافقت کرده بود که سال چهارم دبیرستان را در ازای پرداخت شهریه ای اندک ، همچون سایرین ، در آن مدرسه درس بخوانم . دبیر هندسه ، مرا صدا زد و از من خواست مطلب را بازگو کنم ، آقای پیام م. خیلی سریع گفت که فهمیدم ؛ بعد دیگری و دیگری و ... . چنین بود که دریافتم که می توانم ، روزی ، معلم خوبی شوم . دبیر هندسه هم به نقل خاطره ای از شهید رجائی و شیوه تدریس ریاضی او بسنده کرد . سالها می گذرد ؛ مرد دیگری که فارغ التحصیل همان کلاس و همان انجمن اسلامی دانش آموزان همان مدرسه است ؛ پس از سالها تدریس در دانشگاه علم و صنعت ، به مقام ریاست جمهوری رسیده است . آیا او می تواند بین افغانی و ایرانی و ... ، در کلاسهای درس خویش ، فرقی قایل شود ؟ اگر ، چنین است ؛ لیاقت معلمی ندارد . مردی که حامیانش او را محبوب تر از رسول الله (ص) می دانند و نوچه اش را به اسامه تشبیه می کنند . وا اسفا ! چه روزگار بدی ! آیا باید باور کنم که مردی از پشت همان نیمکت ها ، معلمی حزب اللهی ، چنین می کند ؟ نه ، محمود احمدی نژاد چنین نیست ؛ اما ، گریه دخترک افغانی را نمی توانم که باور نکنم . آیا اشتباهی نشده است ؟
بارها از واژه ایران ، ابراز تنفر کرده ام ؛ هرگاه که مجبور بودم که به آن اشارتی کنم از اصطلاح (( کشور اسلامی )) یاد کرده ام ؛ مقالاتم ، بخوبی ، اینرا نشان می دهد . آری ، من پارسی زبانی اسلامگرا هستم . فرقی هم بین دانش آموزان کشور اسلامی ام و آن دختر افغان که غروب بر سر کوچه آبشار گریه می کرد ، نمی بینم . اگر حضرت محمد (ص) زنده بود ؛ او نیز ، حق تعلیم و تربیت را بر همه ، روا می دانست . چه روزگار بدی ؛ دخترک فقیر افغان ، نمی تواند به مدرسه راه یابد . چه روزگار بدی ! شاید این رنج نامه که خلاف میل باطنی ام و صلاح زندگی ، می نویسم ، او را بر سر کلاسهای درس بازگرداند .
نمی خواهم که ناله ام را فریاد کشم ؛ ولی ، می گویم : فراموشتان نخواهیم کرد و می بوسم پای دخترک بدبخت افغانی را که فرشتگان جای پای او را می بوسند . شاید ، مسلمانی به خود آید و افغان پارسی زبان را به تنها مدارس پارسی زبان جهان ، در کشور اسلامی ما ، بازگرداند . شاید صفحات ننگینی که بتازگی ، در دفترچه های کنکور دانشگاهها دیده می شوند ، حذف شود . بیائید که امکان تحصیل در مدرسه و دانشگاه را از مستضعفین عالم نگیریم . بیائید که کمتر فریاد از هم برآوریم . دل من ، واقعا ، شکسته است ؛ اگر نه ، هیچ تمایلی به نق نق و غرغر نداشتم . بهتر هم می دانم که نباید اینگونه سخن برانم ؛ لکن ، نشد و اینگونه شد . امیدوارم ، بخشوده شود ...
* منبع تصویر اصلی : وبلاگ شب کابل - مطلبی با عنوان (( بابا چرا ما خوشبخت نیستیم . )) :
زمان آن رسیده که از شهر و هر آنچه مربوط به آن است ، دل بردارم . از مدینه و اهل مدینه ( تعبیری سنتی از مفهوم شهروند ) بیزارم . طبیعت را به شهر ترجیح می دهم . چه اینکه زمانی پدران ما در طبیعت می زیستند و شهر ، هنوز ، آفریده نشده بود . شاید ، بار دیگر ، روزی به شهر بیاندیشم ؛ روزی که باید آرمانشهر خویش را بیآفرینم و دل از نظریات دش - شهری بزدایم :
شهر من ، من به تو می اندیشم
نه به تنهایی خویش
* توضیح : آرمانی ترین مکانیابیهای شهری در طول تاریخ ، در بهترین نقاط جغرافیائی طبیعت ، واقع شده اند . این رهیافت نظری مناسبی برای حصول به نظریه ای در خصوص آرمانشهر می باشد . ( علی آقاجانپور - زمستان ۱۳۸۶ - قریه فرحزاد )
* تصویر : آبشاری در گیلان
نگاهی گذرا به سرتیتر بیش از ۳۰ مقاله که در سالهای اخیر ، از حقیر منتشر شده است ؛ تنوع نچندان متکثری از موضوعات را بر می تابد که بی شک ، یکی از متکثرترین آنها ، موضوع دانشگاه است . این مقالات را میتوان در روزنامه اعتماد ملی ، ماهنامه ذکر و هفته نامه شما یافت . اما ، تاکنون در وبلاگم ، در این موضوع مطلبی منتشر نشده بود . لذا ، فارغ از عالم سیاست ، دست بکار موضوعی بنام دانشگاه در ایران شدم . نخست ، چند سئوال :
پرسش یک : تعریف دانش چیست ؟
پرسش دو : تعریف دانشگاه چیست ؟
پرسش سه : آیا مکانهای موسوم به دانشگاه در ایران ، در چنین تعریفی می گنجند ؟
پرسش صفر : تعریف تعریف چیست ؟
و اما جوابهای من در همین خصوص :
پاسخ صفر : گزاره ( هایی ) جامع و مانع در خصوص موضوع تعریف را تعریف گویند .
پاسخ یک : اطلاعات پس از جمع آوری ، فرآوری و تجربه ، تبدیل به ( بخشی از ) دانش می شوند .
پاسخ یک و نیم ( تعریف اطلاعات چیست ؟ ) : داده ، پس از فرآوری ، تبدیل به اطلاعات می شوند .
پاسخ دو : مراکزی که به امر جمع آوری ، فرآوری و آزمایش علوم می پردازند را دانشگاه گویند .
پاسخ سه : آنچه که بعنوان دانش در دانشگاههای ایران می گذرد ؛ اساسا ، ارتباطی به آنچه که از آن به دانش یاد کردیم ، ندارد . از اینرو ، هرچند که در برخی مقاطع تحصیلی تکمیلی ، در ایران ، میتوان که اموری چون جمع آوری داده ( مشاهده ) ، بررسیهای علمی ( متکی بر روند فرضیه سازی ) یا چندین آزمایشگاه علمی قدیمی را مشاهده کرد ؛ لیکن ، دانش ، در آنچه در ایران به آن دانشگاه گفته می شود ، مشاهده ای نچندان تکرار پذیر است .
من انسانی مودب هستم ولی واقعگرا ؛ از نظر بنده ، متاسفانه ، حذف ((ها))ی ناملفوظ واژه دانشگاه ، در ایران ، چندان خللی به واقعیت ایجاد نمی کند ؛ چه اینکه با مشاهده های تکرار پذیر ( استقراء ) باصطلاح فارغ التحصیلان مکانهای موسوم به دانشگاه در ایران ، هر انسان آشنا به دانش ، می تواند که به چنین فرضیه ای رهنمون گردد .
سال نو را به همه دوستان تبریک عرض می کنم . امیدوارم سال ۲۰۰۸ ، سال خوشی ، عشق و صلح در جهان باشد .
علی آقاجانپور - ۱ ژانویه ۲۰۰۸